پست های ارسال شده در آبان سال 1399

آن جان تازه ای،در باورم آن شور تازه ای،در شعر من ببار بر من تو همچو بارانی،بر ریشه ام بتاب بر من تو نور آفتابی،بر ... ادامه مطلب

در باور خیالم بمان،جانِ جانانم؛ای آرام جانم... باوری دارم ساده و صمیمی،باورم کلبه ای است از کاهگل،در میان درختانی سر به ... ادامه مطلب

من دختر شكوفه و بارانم، دختر عطر بهار... ارديبهشت، عمقِ چشمان من است و پيچك سبز، تمامم را در بر گرفته. من،شيرازترين شهر جهانم نابِ ناب. ✍🏼زهره رشيدي ادامه مطلب

در انتهای برگ ریزان چند صباحی پس از زادروز تو در آغازِ سپیدی و سرما من تورا... عاشقانه یافتَم اکنون پس از روزهای رفته من هنوز همان نقطه آغازم در دوست داشتن تو و ... ادامه مطلب

من تو را، در میان تاکی نو رسته یافته ام. دیوان دیوان غزل می شوم برای تو... پاییز طلایی درخشان دوست داشتنی صدا بزن مرا... در دلم می وزی و ... ادامه مطلب

و عشق فصل ها را بهم ریخته در انتهای پاییز جوانه زده ام و تا بهار سال های دور... شکوفه بارانم آه از این شیرینی هراسناک به ... ادامه مطلب

حال خوب من بارانی است، که بارید... و یاد تو که تا ابد در سرزمینم جاویدان است پاییز زادروز دوباره من است. ✍🏼زهره رشیدی ادامه مطلب

صدا زدم تو را و نام باد را با خود برد لبخند زدی و پاییز بی امان باریدن گرفت و من... چون تکه سنگی جدا شده از کوه فرو ... ادامه مطلب

بعضی چیزها را با خودت ببر... زبان لاتین، برگ برگِ دفترِ خاطراتِ تاريخ گذشته ي مرا اخبار بي .بي.سي، ترانه هاي خوانده و نخوانده را ملودي ... ادامه مطلب

سرگشته،با تنی خسته در این زندان ‌ِ در بسته به درگه آستانت نشسته مُهرِ مِهر بَر دلم ،نقش بسته از جوهر مُهر،جانِ تازه گرفته... اين ... ادامه مطلب

تو شروع شکفتنی در لحظه و من هر لحظه در انتظار... ✍🏼زهره رشیدی 📸کورش سوری 🍁پاییز۹۹ ادامه مطلب

انگاری یکی از یه جایی مارو پرت کرده تو دنیا و وقتی نقشمون تو نمایشش تموم میشه مارو یهویی ور ... ادامه مطلب

پاييز اين طلاييِ برگ برگ بهترين فرصت براي نگارش هاي شاعرانه است✍🏼